عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() شهدا را یاد کنیم با یک صلوات |
436 | 26841 | zeinab76 |
![]() *··▪▪••●●::حضورت را با یک صلوات پربرکت اعلام کن::●●••▪▪··* |
387 | 19723 | zeinab76 |
![]() گپ و گفتگوهای خودمونی اعضا در سال 1393 |
1336 | 24930 | dokhtarchadori |
![]() بله یا نه!(سرگــــرمی)!!! |
9795 | 112357 | zahed |
![]() صحنه قیامت |
1 | 1632 | yasebehashti |
![]() انتقام سخت |
0 | 1147 | dokhtarchadori |
![]() ترور سردار سلیمانی |
0 | 1105 | dokhtarchadori |
![]() بچه های پرواز با هم دعای سلامتیو میخونیم... |
300 | 28546 | montazer |
![]() هجرت به مکه |
0 | 1372 | yasebehashti |
![]() دورنماى مسیحیّت |
8 | 2475 | ratin97 |
امام صادق عليه السلام به مرد (سراج) (زين ساز) كه خدمتگزارش بود فرمود: بعضى از مسلمين داراى يك سهم از ايمان و بعضى داراى دو سهم و بعضى سه و بعضى هفت سهم هستند سزاوار نيست بر شخصى كه يك سهم از ايمان را داراست بار كنند و وادار كنند آنچه آن كس دو سهم از ايمان را دارد؛ و آنكه دو سهم ايمان دارد سه سهم بر او بار كنند؟
فرمود: برايت مثالى بزنم، مردى بود كه همسايه اى نصرانى داشت و او را به اسلام دعوت نمود او اجابت كرد و مسلمان شد.
چون سحر شد درب خانه اش آمد و در زد، گفت: كيستى؟
گفت: من فلانى هستم، وضو بگير و لباس بپوش برويم براى نماز پس تازه مسلمان وضو گرفت و لباس پوشيد و براى نماز حاضر گشت هر دو نماز بسيار خواندند، پس از آن نماز صبح خواندند و صبر كردند تا صبح روشن شد. (نصرانى) خواست منزل برود آن مرد به او گفت: كجا مى روى روز كوتاه است و الان ظهر است نماز ظهر بخوانيم.
پس نشست تا نماز ظهر را خواند، خواست برود گفت
نماز عصر نزديك است صبر كرد و نماز عصر را خواند،
خواست برود گفت: نماز مغرب را هم بخوان و اين وقتش كوتاه است، پس او را نگه داشت و نماز مغرب را نيز خواند،
باز خواست برود گفت: يك نماز ديگر باقى مانده، صبر كن نماز عشا را بخوانيم، پس نماز را خواندند و از يكديگر جدا شدند.
چون سحر شد (مسلمان نا وارد) درب نصرانى تازه مسلمان را كوبيد.
گفت: كيستى؟ خود را معرفى كرد و
گفت: وضو بگير و لباس بپوش، برويم نماز بگذاريم!
تازه مسلمان گفت:
براى اين دينت شخصى را پيدا كن كه بيكارتر از من باشد؛ من مردى بينوا و داراى عيال و فرزندانم.
پس حضرت صادق عليه السلام فرمود: او را به نصرانيت بازگردانيد و مانند اولش شد (او را در چنين فشارى قرار داد كه از دين محكمى بيرونش آورد)
نمونه معارف 2/479 - اصول كافى باب درجات الايمان ح 2.